سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خدایا عاشقتم
 

دلم بی قراره
دلم پره
یه چیزی داره گلومو فشار میده
یه جای خالی دارم که با هیچی پر نمیشه
کجایی؟
چه حس بدی دارم....
حتی نمیتونم بنویسم
بابا قربون دستات برم هر جا هستی دستاتو میبوسم
بابا جون الهی دورت بگردم 
اونایی که بابا هنوز کنارتونه خاک پاشو رو چشماتون بذارید و قدرشو بدونین....
ازت دورم
ازت دورم
ازت دورم
داغ دلم کهنه تر شده است
بابا بیا که زخم دلم تازه تر شده است
اشکی مانده گوشه ی چشمم تو را قسم
کمک کن آسمون چشمهام بباره همه وجودم شکست اما بغض ام نمیشکنه
پرواز   تو   کمر    مادرم    شکست
دردت به جون من همه چی تیره تر شده
بگو  که  رفتنت  شایعه  است
 
برادرم   از غمت  پیر تر  شده
بعد تو بابا مردن برای دخترکت ساده تر شده
دلم برات تنگ شده بابایی
دلم داره میپوسه به خدا
فکر نکنی یه وقت یه سال و نیم شده و ما تو رو فراموش کردیم
نه عزیزم هر روز داغم تازه تر میشه
هر روز درمونده تر میشم
مامان داره جلو چشمامون ذره ذره آب میشه
دل اونم برات تنگه چه قدر صبوری کنه بابایی؟
میدونی امشب دلم خیلی پره دوست دارم باشی وقتی بهونه گیری میکنم آروم ام کنی
بابا قلبم درد میکنه قفسه سینم میسوزه 
تازه از سره کار اومدم اما خستگی جسم ام احساس نمیشه دلم گرفته  از غصه هر روز بیشتر از قبل به مرگ نزدیک میشم
مهربونترین بودی پس بیا... نمیدونم چه جوری نگو محاله نگو نمیشه من این حرفا رو باور ندارم
تو نرفتی
تو نباید میرفتی
به خاطر من نه
به خاطر مامان بیا بگو اینا همش کابوس بوده
برگرد

...
 من از دیشب نتونستم آروم و قرار داشته باشم
میترسیدم بغص صدام دل غمگین مامان رو متلاطم تر کنه
چی بگم که دیگه روزگارم مثل قبل نیست
 
میدونم میخونی
 
فدای چشمای مهربونت فدای دستات فدای صدات چه دلتنگم بابا......
خدا کمک کن بتونم دوباره رو به راه شم

گمون کنم اگه بخوای به من عنایت کنی
 بهتره با داغ دلم نذاری تنها باشم
 
شاید که بعد از پدرم نفس بمونه اما
 امید من به این همیشه بودنه خدامه
باور نمی‌کنم که  بی پدر شدم
بی تو مگه میشه زندگی کرد
با رفتنت هستی من هم سوخت
کاش وجود بی مقدارمن حذف میشد به جای گلی مثل تو…
 
دیگه از 5 شنبه از جمعه متنفر شدم
 
   
چه قدر بیچاره ام که حتی نمیتونم  مثل مامان اشک هامونثار سنگ قبرت بکنم
توی این مدت خیلی ها دلمو شکوندن …

خیلی ها نامردی کردن…

خیلی ها عذابم دادن….
 
اما دیگه تو نبودی تااون صدای مهربونت آرومم کنه
 
فدای لبخندی که همیشه روی لبات بود

خدایا خلاصم کن… 
بابای نازنینم عاشقانه دوستت دارم و دستای مهربونت رو با تمام احساسم میبوسم .رفتی و تنهام گذاشتی ... دلم پر میکشه برا یه لحظه دیدنت.....


[ سه شنبه 92/3/14 ] [ 10:55 عصر ] [ محمد شهابی خسروشاهی ]
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب
از این که وبلاگ منو برای سرگرمی خودتون انتخاب میکنید بسیار ممنونم از دوستان عزیزم تقاضا دارم در انتخاب عشق خود دقت کنند تا بعد از چند ماه زندگی خودشون رو بدبخت نکنن دوست من ارش الان به خاطر یک دختر داره همهی زندگی که تو این دو سال جدایی از خانواده اش جمع کرده از دست میده چرا چون دختره عضو یک باندی است که پسرا رو قول زده و اواره گوشه زندان میکنن و دارو ندارشو ازش میگیرن