خدایا عاشقتم | ||
سلام بابا... نمی دونم چرا تا می خوام باهات حرف بزنم اشک هام میریزه ای خدا... ای خدا.. ای خدا... تو این شبهایی که همه شادن من کنار جانمازم گریه میکنم... تو این شبهایی که همه اعضای خانواده اشون کنارشونه من ومامان بابا... الان باید مثل هر پدری توی خونه باشی نگو این عید هم بدون بابام نگو بازهم کنار سفره هفت سین امسال یتیم ام نگو بابا باید باشی نگو نمیشه. بابا امشب شکسته در گلویم بغض کهنه بعد تو چی میخوام از دنیا..؟
دیشب مامان خوابتو دید.خواب دید برگشتی خونه ...ساکتی و فقط .قربون قدمت بشم .بابا برگشتی ؟...برگشتی سوختنم رو ببینی.؟..ببین بابا بیا بشکاف ببین تو قلبم چقدر جای زخم هست... آه بابا...بابا... فدای قد و بالات بشم.. قربون چشمهای مهربونت بشم که الان زیر خاک قربون دست هات بشم.دست های تو زیر خاک رفت تا دست های پدر بابا تو رفتی ...تا منو امثال من تو دنیا بمونیم.. چقدر صبوری عزیزم...چقدر صبوری کنم بابا تو رو خدا بیا امشب برگرد بخدا قول میدم دختر خوبی بزار اشکهام رو پیراهنت بریزه....بزار بشنوم صدای قلبت
تا کی باید پیراهنت رو در بغل بگیرمو خاطراتت رو مرور دلم تنگه خنده های بچه گونمه...یادش بخیر عیدهایی که بودی و این روزها جات خیلی خالیه بابا.... ای خدا... ای خدا... [ سه شنبه 92/3/14 ] [ 10:54 عصر ] [ محمد شهابی خسروشاهی ]
|
||
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |