خدایا عاشقتم
 

ین روزا هم می گذره ، بالأخره ، دوران ماهم یه روز تموم میشه و باید بریم اون طرف خاک ، اون طرفا ، دیگه این خبرا نیست ، اون جا دیگه سر پل خر بگیریه ! اون جا یه خبرای دیگه است . پاشو ببین خدا کجاست ؟ این قدر اینجا سر خودتو گرم کردی که وقت سر خواروندن نداری ! از اینجا به اون جا ، از اون جا به این جا ، چه خبره ؟! حالا به کجا رسیدی ؟! چی دادی ، چی گرفتی ؟ یه کم چشاتو وا کن ببین کجایی؟ معلوم نیست اون جا هم از این خبرا باشه ها !! به خودت بگو : از خدا حیا کن ، از خدا خجالت بکش ، از خدا بترس ، این همه نعمت رو به من ندادن که من هر کاری دلم خواست بکنما ! بسه دیگه ، ببین خدا کجاست ؟ برو دنبالش ، باهاش رفیق شو ، این جا می تونی دنبال هر کسی که میخوای بری ، تا می تونی خودت ، با پاهای خودت ، بری ، برو . منم مثل تو ام ، وضع من از تو خراب تره ، فکر نکن من خودمو سر تر از تو می دونم ، نه ! منم خراب کردم . بیا دست به دست هم بدیم ، درست بشیم ، بیا ازش بخواهیم تا ما را افقی نکرده و دستمون از این دنیا کوتاه نشده ، یه فرصت دیگه بهمون بده ، بهش بگیم : غلط کردیم ، ما رو ببخش ، بیخودی دویدیم ، خودمونم میدونیم گند زدیم ، منتهی تا حالا جرأتشو نداشتیم اعتراف کنیم . خدایا ! ما رو ببخش . خدایا ! این ماه و تمام ماه ها ، هر روز و هر ساعت ، به بهانه های مختلف ، واسه مون ، روزنه هایی گذاشتی واسه برگشتن ، ولی ندیدیمت ، یعنی ، خودمونو ندیدیم ! خدایا ، کمکم کن خودمو ببینم ، کمکم کن دلم واسه خودمم بسوزه ، کمکم کن بدونم با خودم دارم چیکار می کنم ! آخه من که ظرفیت این همه شلوغیو نداشتم ، چرا این همه سرمو شلوغ کردم ، من کجا ، این کارا کجا ؟!

خدایا ! یه بار دیگه ، بازم بهم مهلت بده ، خدایا ! روم نمیشه نیگات کنم . خدایا ! تو که می دونی من کی ام ! منم می دونم خودم کی ام ! می دونم تا حالا هم ، پیش قاضی ، ملق بازی کردم ! اما فکر می کنم حالا دیگه می خوام بیام !

خدایا ! دستمو بگیر ! خدایا ! پاهام نمیاد ، خدایا ! راهم ببر ! می بینی چقدر روم زیاده ؟! می بینی چقدر بی حیایم ؟! ولی تو آقایی ، تو بزرگواری ، تو بخششت خیلی زیاده ، تو .... یا علی .


[ جمعه 92/3/3 ] [ 6:17 عصر ] [ محمد شهابی خسروشاهی ]
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب
از این که وبلاگ منو برای سرگرمی خودتون انتخاب میکنید بسیار ممنونم از دوستان عزیزم تقاضا دارم در انتخاب عشق خود دقت کنند تا بعد از چند ماه زندگی خودشون رو بدبخت نکنن دوست من ارش الان به خاطر یک دختر داره همهی زندگی که تو این دو سال جدایی از خانواده اش جمع کرده از دست میده چرا چون دختره عضو یک باندی است که پسرا رو قول زده و اواره گوشه زندان میکنن و دارو ندارشو ازش میگیرن