شنو از این می پرست می زده …………………….. داستان می خوری در میکده
دوش رفتم بر در میخانه ای ………………………………. تا بگیرم ساغر و پیمانه ای
بر در میخانه دیدم ناگهان ……………………………. می پرستان جمله با شور و فغان
هر یکی ساغر به دست نظاره گر ……………………….. بر رخ ساقی که گردد جلوه گر
هر یکی می خواست می مستی کند …………….. ترک هستی های این هستی کند
تا که ساقی آمد و با صد خروش …………………………. گفت کی می خوارگان باده نوش
چیست غوغا بر در این میکده ………………….. نظم این میخانه را بر هم زده
می پرستان جمله آوردند جوش ………………….. بانگ سر دادند با جوش و خروش
کی تو ساقی همه دلهای ما ……………………………..باده ای کن در این پیمانه ها
در میان می خواره ای ها بست بی شکیب …………….. زد نهیبی اندر او صدها لهیب
گفت امشب از همه شب ها جداست ……. همنشین می خواران امشب خداست
گفت ساقی را که ای پیر گرام ……………………….. کن دگر گفت و شنود خود تمام
آن خم سر بسته ات را باز کن ………………….. اینک بساط شور و مستی باز کن
آن خمی که سوزد و سازد مرا ………………………… آن خمی که آتش افروزد مرا
آن خمی که جمله خم های دگر ………………….. پای بست این خم سوزنده تر
آن خمی که دل ز خم ها می برد ……………….. آتش اندر جان خم ها می زند
هر که از این می خورد فانی شود ……………………… محو ذات حق شده باقی شود
انبیا هم مست از این پیمانه اند ……………………… تا ابد ساکن در این میخانه اند
هر که از این می خورد مجنون شود …………………. گر جنونی داشته افزون شود
جرعه ای می خورده شاه ماسوا ……………….. تا علی گشته به عالم مرتضی