از زندگی از این همه تکرار خسته ام
از های و هوی کوچه و بازار خسته ام
دلگیرم از ستاره و آزرده ام از ماه
امشب دگر زهرکه و هر کار خسته ام
دل خسته سوی خانه تن خسته می کشم
آخ کزین حصار دل آزار خسته ام
بیزارم از خاموشی تقویم روی میز
وز دنگ دنگ ساعن دیوار خسته ام
از او که گفت که یار تو هستم ولی نبود
از خود که بی شکیبم و بی یار خسته ام
تنها و دل گرفته و بیزارو بی امید
از خال من مپرس که بسیار خسته ام