خدایا عاشقتم | ||
وقتی کسی رو پیدا کردی ؛
[ یادداشت ثابت - جمعه 92/3/25 ] [ 9:58 عصر ] [ محمد شهابی خسروشاهی ]
نمیبینم زیبایی های دنیا را آنگاه که تویی زیبایی های دنیایم! نمیشنوم صدایی را آنگاه که صدای مهربانت در گوشم زمزمه میشود و مرا آرام میکند! آن عشقی که میگویند تو نیستی ، تو معنایی بالاتر از عشق داری و برای من تنها یک عشقی! از نگاه تو رسیدم به آسمانها ، آن برق چشمانت ستاره ای بود که هر شب به آن خیره میش...
[ یادداشت ثابت - جمعه 92/3/25 ] [ 9:57 عصر ] [ محمد شهابی خسروشاهی ]
آخر فراموش میشوم ... از یادها ، از خاطرات ، از عشقها ، از روزها ، از شبها ... دیگر کسی حتی ، سراغی از من نخواهد گرفت ... انگار اصلاً وجود نداشته ام و می آید آن روز و چقدر نزدیک است ...... خدافظ [ یادداشت ثابت - جمعه 92/3/25 ] [ 9:56 عصر ] [ محمد شهابی خسروشاهی ]
[ یادداشت ثابت - جمعه 92/3/25 ] [ 9:56 عصر ] [ محمد شهابی خسروشاهی ]
[ یادداشت ثابت - جمعه 92/3/25 ] [ 9:48 عصر ] [ محمد شهابی خسروشاهی ]
[ یادداشت ثابت - پنج شنبه 92/3/10 ] [ 8:19 عصر ] [ محمد شهابی خسروشاهی ]
خدایا تنها مگذار دلی را که هیچکس دردش را نمی فهمد،
![]() [ یادداشت ثابت - پنج شنبه 92/3/10 ] [ 8:17 عصر ] [ محمد شهابی خسروشاهی ]
همـچـون ساعـت شنی شــده ام منم که عاشقونه شعر چشماتو میگفتم... مــــی گــــویــنــد ســـــاده ام.... مـــی گـــویـــنـــد دیوار احساس من را، کی گفته از عشق تو دست میکشم؟ گاه جلوی آینه می ایستم ... خودم را در آن میبینم .. وقتی دلت خسته شــد ، باران می خواهم دیروز که فریاد زدی دوستت دارم گفتم نمیشنوم لطفا بلندتر!!!! امروز که به ارامی گفتی دیگر دوستت ندارم گفتم هیسس چرا داد میزنی؟؟؟ ![]() آنقدر برای تو بوده ام...
که دیگر... من برایم غریبه است...! اینگونه است وقتی که میروی... میمیرم... چون نه تورا دارم نه خودم را...!! ![]() ایـن روزها
بُـرد با کســی اســت که بــی رحـم باشـد ، از دلــت کـه مایـه بگــذاری ، سوختـه ای ...! ![]() گــاهی وقــتا اونــقد خــسته مــیشی که حــوصله توضیح دادنم نداری….
میذاری هر جور دوس دارن برداشــت کنن… کلا دیگه مهم نیــس برات… ![]() درد تنهایـــــــــی کشیـــــــــــــــــــــد ن،
مثلِ کشیدنِ خطهایِ رنگی روی کاغذِ سفـــــــــید، شاهکاری میسازد به نامِ دیوانــــــــــگی...! و من این شاهکــــارِ را به قیمتِ همه? فصلهایِ قشنگِ زندگیم خرید ام... تو هر چه میخواهـــــــــی مـــــــرا بخوان.... دیوانـــــه، خود خــــواه،بی احساس................. نمیــــفروشــــــــم..!!!! ![]() من عاشق این سوالم که بپرسم
من کجای زندگیتم ؟؟ طرفم بگه تو هـــــــمه زندگیمی عشقم? دارین همچین کسی رو ؟ اگه دارین به هیچ قیمتی از دستش ندین? ![]() خسته ام ...
خسته نبودنت ... خسته از روزهایی که بی تو شب می شود ... و شبهایی که باز هم بی تو می گذرد ... تا که طلوعی و غروبی دیگر بیایند ... و باز هم گذر زمانها که بی تو می گذرد ... می گذرد ... می گذرد و باز هم می گذرد ...! ![]() گاهی مرا یاد کن ,
من همانم که اگر ساعتی از من بی خبر بودی آسمان را به زمین میدوختی ...! ![]() خوش به حال باد گونه هایت را لمس می کند و هیچ کس از او نمی پرسد که با تو چه نسبتی دارد! کاش مرا باد می آفریدند تو را برگ درختی خلق می کردند؛ عشق بازی برگ و باد را دیده ای؟! در هم می پیچند و عاشق تر می شوند… ![]() دلـتنگــی، پیچیــده نیســــت. یــک دل.. یک آسمان.. یــک بغــض .. و آرزوهــای تـَـرک خـورده ! به همین ســادگـی ... ![]() خدایــــا ...
می خواهم اعتراف کنــم ، دیگـــر نمی توانم ، خسته ام ، من امانت دار خوبی نیستم ، " مـــــرا از مــن بـگــیــــر ".... مال خودت ، من نمی توانـــم نگهش دارم ...!!! ![]() غریبه
مواظبش باش عشقمو سپردم بهت مبادا یه روز تنهاش بذاری مبادا اشک تو چشماش باشه مراقبش باش ک نفسم ب نفساش بنده با اینکه نیستی با اینکه میدونم دیگه وجودت مال من نیست اما هنوزم دستم برای تو می نویسه ![]() اگر کسی را نداشتی که به او بیندیشی
به آسمان بیندیش ، چون در آسمان کسی هست که به تو می اندیشد ... ![]() [ یادداشت ثابت - پنج شنبه 92/3/10 ] [ 8:14 عصر ] [ محمد شهابی خسروشاهی ]
من بـهــانه می گیرم و
تــــــو دهانـــــم را با یک “بــــوســــــــه” ببند… ![]() **** کاش میشد:بچگی را زنده کرد
کودکی شد،کودکانه گریه کرد شعر ” قهر قهر تا قیامت” را سرود آن قیامت، که دمی بیش نبود فاصله با کودکی هامان چه کرد ؟ کاش میشد ، بچگانه خنده کرد . . . ![]() **** بخـنــد
هــرچـنــد غـمـگینــی بـبخــش هــرچـنـد مـسکینـــی فـرامـوش کــن هــرچـنــد دلــگیــــری زیستن این گــونـــه زیـبـاسـت... بخنـــد ببخــش و فرامـوش کـــن هــرچـنــد میدانم آســـان نــیســـت... ![]() **** زلال که باشی سنگ های کف رودخانه ات را می بینند،
بر می دارند و نشانه می روند درست به سوی خودت!!! این است رسم دنیای ما...! ![]() **** امروز آرزویم را در گوش قاصدک خواندم به باد سپردم قبل از اینکه چون قبلی ها خودش بر باد روند ... ![]() **** گـاه ?لـمــ مےـگـیر?
گـاه ز??ـ?گــے ســخـتــــ مےـشـو? گـاه تـ??ـهـا , تـ??ـهـایـے آرامـشــ مـے آور? گـاه گـذشـتـهـ اذیـتـمـ مـیـکـنـ? ایـ?? `گـاه هـا`... گـهـگـاه تـمـامــ روز و شـبــ مـنــ مےـشـو ??ـ? آ??ـوقـت بـغـض گـلـویـم را مـےـگـیـر? ! ?رسـت مـثـل هـمےــ?? روزـها .... ![]() **** هنوز صدای قدم هایت را پشت سرم می شنوم
که همچون غریبه ای مرا بی تفاوت دنبال می کنی ومن این چنین پیش خود می پندارم که هنوز … با گام هایت مسیرمرا دنبال می کنی ولی افسوس … مرگ بر دوراهی ها ، لعنت بر هرچه بیراهه است آری به اولین دوراهی که رسیدیم دیگر صدای قدم هایت نیامد تو رفته بودی همه گفتند که تو عابری بیش نبودی … ولی من میگویم دوراهی ها تورا ازمن ربودند لعنت بر دوراهی ها … ![]()
[ یادداشت ثابت - پنج شنبه 92/3/10 ] [ 12:54 عصر ] [ محمد شهابی خسروشاهی ]
صدای قلب نیست .. فاصله عمر من قد نمیدهد آن شب ... که مـــاه عاشـــقــانه هـــایمـان را ... تماشا می کرد ... آن شب که شب پره ها ..
عاشــقـــانه تر .. نــــور را می جســـتند ...!
و اتاقم ..
سرشار از عطر بوسه و ترانه بود... ! هوایت که به سرم می زند من تو را نمی سرایم !.. تو ...
خودت در واژه ها می نشینی ..!
خودت قلم را وسوسه می کنی !!
و شعر را بیدار می کنی !!
انگـــار آخرین سهــــــ ــــ ــم ما از هم همین سکوتـــــــــ ـــــــ ــــ اجباری سـتــــــ ـــ ـ ..
فرقـی نمـی کند !!
بگویم و بدانـی ...! یا ... نگویم و بدانـی..! فاصله دورت نمی کند ...!!! در خوب ترین جای جهان جا داری ...! جایـی که دست هیچ کسـی به تو نمـی رسد.: دلــــــــــــــم.....!!!
با نگاهی نمی گذاشتم به آسانی دلم را ببری نه چتر با خود داشتی
دانى که چه ها چه ها چه ها می خواهم؟ / وصل تو من بى سر و پا می خواهم [ یادداشت ثابت - چهارشنبه 92/3/9 ] [ 5:57 عصر ] [ محمد شهابی خسروشاهی ]
|
||
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |